سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرهنگی - هنری - مذهبی

اوقات شرعی
آنکه در خردسالی بپرسد، در بزرگسالی پاسخ دهد [امام علی علیه السلام]

:: ParsiBlog ::KhazoKhil ::

 
 
منوی اصلی

 RSS 
خانه
شناسنامه
پست الکترونیک
ورود به بخش مدیریت


بازدید امروز: 64
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 31696

 
 
درباره خودم
 
 
موسیقی وبلاگ
 
 
لوگوی وبلاگ
 
 
خبرنامه
 
 
طراح قالب

 طراح : پایون  

 
 
آرشیو

پاییز 1385

 
 
لینک دوستان

احمدی نژاد
احمدی نژاد
روزنامه اینترنتی امام زمان
امام زمان

 
 
وضعیت در یاهو

یــــاهـو  

 
 
آجرک الله یا مهدی(عج)

و باز دیروز(پنج شنبه 4اسفند) حماسه ای دیگر در تاریخ قم حک شد...

و چه زیبا حوریان زمینی قم تمام خلوص و محبت خود را با پای برهنه، پیاده تا کران جم و عشق به پدر و پدربزرگ «طالب بدم مقتول بکربلا» ابراز کردند..

و چه پر شور حکایت مظلومیت دو امام را نقل نمودند ، ندبه کردند و خدا را به خودش قسم دادند که منتقم ثارالله را برساند...

و آسمان بود که به پاکی آنها شهادت داد و با تمام وسعتش بشارت داد ظهور مذل الاعداء و معز الاولیاء را.....

 

سلام سلام سلام

فکر کنم با این متن ادبی که از خودم دروکردم یه چیزایی فهمیدید.

آره دیروز با بچه های هیئت بانوان مبلغه(برو بچ ستاد احمدی نژاد در زمان تبلیغات که جاداره واقعا از خانم ثقفی تشکر کنم) رفتیم که به امام زمان(عج) تسلیت بگیم. ساعت 3 از حرم مطهر حضرت معصومه (س) راه افتادیم و حدودای ساعت پنج و نیم بود که به سرمنزل مقصود رسیدیم.

خیلی جالب بود

اولش که از حرم دراومدیم فقط خانوما بودن ولی بعدش وسطای راه آقایونم جمع شدن و الکی خودشونو قاطی ما کردن.

آجرک الله بقیه الله ، آجرک الله یا مهدی، آقا بیا آقا بیا، مهدی صاحب زمان تسلیت تسلیت ، اباصالح اباصالح بیابیا، مرگ بر آمریکا ، مرگ بر اسرائیل ، مرگ بر این سه رژیم خبیث آمریکا و اسرائیل و اینگلیس ، امان از دل زهرا(س) و سلام و صلوات فقط بعضی چیزایی بود که توی راه می گفتیم.

فقط یه بارون کم داشتیم که صحنه رومانتیک رومانتیک کنه اما مگه توی قم بارون پیدا میشه؟؟؟

نمی دونید مردم پیرا و جوونا خانوما و یه کمی هم آقایون چه جوری می زدن توی سرشون و چه جور به آقا تسلیت می گفتن.... وسطای راه هم یه مداح جوونی اومد و حسابی به همه حال داد.... همه چشما بارونی بودن و دل ها خون.

فکر نکنم هیج جای دیگه ای توی هیچ دین و مذهب دیگه دل آدم خون باشه، از مخ آدم دود بلند شه، وقتی هم که به آدم کارد می زنن خون درنیاد ..... اما از چشمای آدم اشک بیاد و در عین عصبانیت آرامش تمام وجود آدمو گرفته باشه....

الان دیگه تقریبا همه کفشاشونو دراورده بودن بعضیا هم که از اولش کفشاشون و دراورده بودن.

دیگه می شد گنبد مسجد آقا رو دید.... خدا چی شد.... نمی دونم چه کردند با دلم این خدا و این عاشق خدا که دیگه نتونستم طاقت بیارم چادرم رو سفت کردم و دویدم.........

هر چی می دویدم نمی رسیدم.... انگار نه انگار.... خدایا این راه که انقدر طولانی نبود.... از بس تند دویده بودم که یهو فهمیدم نفر اول شدم.....

آخرای راه فکر کنم نه حتما همه مثل من شده بودن و حالشون مثل من بود شایدم بدتر یا نه بهتره بگم بهتر... آخه همه فقط به گنبد نگاه می کردن و شاید تو دلشون به یاد گنبدای سامرا گریه می کردند...

یهو یه جوونی از وسط جمعیت داد زد...

یا حجت بن الحسن تسلیت تسلیت

یا حجت بن الحسن تسلیت تسلیت

یا حجت بن الحسن تسلیت تسلیت

دیگه گریه امون همه رو بریده بود .... اونایی هم که تو مسجد بودن طاقت نیاوردن ..... اشک همه دراومده بود... همه هم یه جورایی از امام زمان(عج) خجالت می کشیدن هم یه جورایی باهاش دعوا داشتن ... مهدی فاطمه عزیز دل زهرا پی کی میای؟؟؟

دیگه صبرمون تموم شده.... طاقت نداریم ..... بیا

بیا

بیا

بیا

و بعد این آقای تهرانی بود که به قشنگ ترین صورت ممکن قضیه رو تموم کرد و خیلی هنرمندانه با یه سخنرانی در اوج شور و حماسه اما آروم و متین همه رو آروم کرد...

بعدشم یه دعای فرج باحال با اون صدای محزون

چه کرد این بشر با ماها.... مطمئنم اگه کسی هم بود که تاحالاش جلوی خودشو گرفته بود و گریه نمی کرد دیگه حسابی اشکاش خودشونو لو دادن.

اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه  فی کل الساعه ولیا و حافظا و قاعدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه عرضک طوعا و تمطئه فیها طویلا برحمتک یا ارحم الراحمین...

برای ظهور آقا بیشتر دعا کنید....

  



موسی حاتمی(شنبه 85 آبان 20 ساعت 6:47 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شعر
[عناوین آرشیوشده]
 
Copyright © 2006-KhazoKhil.Com All Right Reserved